*0*0*0*0*0*0*0*
یه عمر در انتظاری تا بیابی آن را که
درکت کند... تورا همان گونه که هستی بپذیرد
و عاقبت درمیابی که او از همان آغاز"خودت" بوده ای
*0*0*0*0*0*0*0*
ريچارد باخ
قسمت چهارم
..*~~~~~~~*..
نوای یا زینب گویان مداح از پنجره به گوش می رسد
هیچ فکرش را نمی کردم، امسال اینگونه در عزای برادرت
پنجره را می گشایم
چشمم به تک مداح وسط محل می افتد که جانانه صدایت میزند.
تا شفای مریضا رو که ازت خواست. اشک مردمان در اطراف در آمد. منم دلم سوخت.
آخه چرا باید اینگونه باشد.
تو پرستار بودی، پرستار یتیمان کربلا.
دیدی چقدر سختی کشیدی؟
بی بی، الان هم پرستاران ما خسته اند
فقط نمی خواهند بشکنند که مردم را نا امید کنند.
حسین که گفته کشتی نجاته.
تو پیش برادر ضمانت ما گناه کاران باش.
نگزار امیدمان نا امید شود.
همان گونه که امید رقیه را نا امید نکردی
همان گونه که امید برادرت را نا امید نکردی
همان گونه که امید زنان عاشورا را نا امید نکردی
بی بی جانم، نا امیدمان نکن
o*o*o*o*o*o*o*o
o*o*o*o*o*o*o*o
چه حال و هوایی ست
انگار گرد غم را در همه جا پاشیدند
رفته رفته دسته های عزاداری با شور انجام می گیرد
گویا بر پایی چادر ها در صحرای محشر دل عزاداران را هم آشوب کرده
همان گونه که دل خیلی ها در آن صحرا آشوبه
حر با همراهانش و پر غضب به سوی خیمه گاه می آید
اما تشنگی از سر و رویشان می بارد
می دانی که برای چه آمده
آمده که بخواهد تسلیم شوی
و تو تسلیم می شوی
نه تسلیم یزید و حر
تو تسلیم خدا می شوی چون بنده ی خدایی
آب می دهی به اسبان و سواران
به یاران حر
هر چند می دانی که آب کمه
تو تسلیم خدا شدی و
حر
تسلیم تو و بزرگی ات
تو و بخشندگی ات
برای حر بخشش می خواهی
و حر بخشیده می شود
و دشمن تو
چه دلیرانه در مقابل دشمنانت می ایستد و رجز می خواند
چه دلیرانه شمشیر می چرخاند و برایت می جنگد
و بخشیده می شود و می شود یکی از هفتاد و دو تن
و لبالب شربت شهادت را می نوشد
و زینب
خواهرت
از آن بلندی
برای بخشندگی ات پر غرور می شود
تو آنی
که دشمنت را دوست می کنی و
دشمن دشمنانت
^^^^^*^^^^^
در سوگ جانان | قسمت اول ◄ در سوگ جانان | قسمت دوم ◄
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
خري آمد به سوي مادر خويش
که ای مادر چرا رنجم دهي بيش
برو امشب برايم خواستگاري
اگر تو کره ات را دوست داري
خر مادر بگفتا : اي کره خر جان
تورا من دوست دارم بهتر از جان
اگر عاشق شوی حرفی ندارم
برایت هر خری خواهی بگیرم
برو پیش همه خرهاي خوشگل
يكي را كن نشان چون نيست مشگل
خرك از شادماني جفتكي زد
كمي عرعر نمودو پشتكي زد
بگفت : مادر به قربان نگاهت
به قربان دوچشمان سياهت
خر همسايه راعاشق شدم من
به زيبايي نباشد مثل او خر
سپس مادر بگفت: پالان به تن كن
برو اكنون بزرگان را خبر كن
همه خر ها برفتند در طویله
همان گونه که رسم است در قبیله
خران از شورشان عرعر نمودند
زکاه و یونجه کام شیرین نمودند
خر محضر كلام خود گشاييد
وصال عقد ايشان را نماييد
توای دوشیزه خر خانم کجایی
به عقد اين خر خوشگل در آيي
میان جمعیت یک خر ندا داد
عروس رفته بچینه یونجه از باغ
چنان شور و هیاهویی به پا ش
خر داماد دو لنگش در هوا شد
@~@~@~@~@~@